هوا هوای دل است و هوای من اینبار
مبارک این حال ، بادا مبارک باد
ربوده ام ز دلم ، خاک ، گرد و غبار
ز پنجره آمد باز ، سنگ ها با باد
دلم تمام قد ایستاده است در این باد
ز سر گذشته است این آب ، هرچه بادا باد
هوا هوای دل است و هوای من اینبار
مبارک این حال ، بادا مبارک باد
ربوده ام ز دلم ، خاک ، گرد و غبار
ز پنجره آمد باز ، سنگ ها با باد
دلم تمام قد ایستاده است در این باد
ز سر گذشته است این آب ، هرچه بادا باد
اللهم عجل لولیک الفرج
نسیم ، هنوز هم می وزد ... دریا هنوز هم آب دارد ... من هنوز هم هستم ولی شما که نیستید ... همه چیز به هم ریخته ، آن قدر که من که ادعای انتظار را دارم ، ممکن است شما را ببینم و نشناسم ! یا شاید هم این امکان حتمی باشد!
شمار روز هایی را که در انتظار نشسته ام ندارم ، ندارم چون آن قدر کم بوده که شرم دارم ... خودتان می دانید. دست هایم خالی ، چشمم فقط به توست که می خری مرا یا نه؟ گناه دارم ، بخر مرا آقا ...
حال یعنی چه
احوال یعنی چه
در پی جوابی نا ممکن
مگر ثانیه حال می گذارد برایم
حالی نمانده
هرچه هست گذشته است
نفس زدن سخت شده
لحظه ای درنگ مرگ
ثانیه ، ثانیه ، ثانیه
۳ تای دیگر رفت
دیگر حالی برایم نمانده
هرچه هست گذشته است
از وصف رخت ماه چو خون خوابیده
وز ماهی تو شمس به خود تابیده
لا حول و لا قوة الا بالله
از جمال تو ، نور زمان باریده
ای نور زمان ، غفلت ما حلال کن
این اشک چو خون از دل ما باریده
دست تو و این سیه کویر دل ما
ای ماه همیشه بر دلم تابیده