از وصف رخت ماه چو خون خوابیده

وز ماهی تو شمس به خود تابیده

لا حول و لا قوة الا بالله

از جمال تو ، نور زمان باریده

 

ای نور زمان ، غفلت ما حلال کن

این اشک چو خون از دل ما باریده

دست تو و این سیه کویر دل ما

ای ماه همیشه بر دلم تابیده

تو، هستی و ما نیستی ات می بینیم

این عین به در بسته خود خشکیده

آقا به زبان دعا کردم بسیار

کو یک عمل حقیقی و سنجیده

 

دورم ز تو و دست به بالا بردم

شاید برسد ظهور نور دیده