اللهم عجل لولیک الفرج

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

روحی (روح من)

حُبُکَ فی  قَلبی ، اَنتَ رَبُنَا الاعلی

          تویی تمام وجودم  و  من  ز جود  تو ام

سَمِع ثنائِیَ حتی سَمِعتُ اصواتُک

          منم  غلام  تو ارباب ،  تویی  تمام   منم

کلامُکَ   صَدْقٌ  ،  و  أمْرُکَ  عَمَلی

          ز توست حلقه بگوشیم،ثَوابَ  فی عَمَلی

کَمُونِسٌ   وَطَنِیٌ  ،  مَکانُکَ   قَلْبِی

          بقای‌من به تو وابسته است چون کوهی

قائِمُهُ   أرضٌ  وَ   أنْتَ  رَبُ  العَرْشْ

          در این جهان هستم تا یَمُوتُ بِالحَکَمِک

۲۸ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی

درد دل

در دل اگرم خاک سیاهی بنشسته

این درد دوایش به دم حضرت آقا ست

من را به حریم راه ندادند خیال است

این در به اذن است و به اشک ، این در بسته

 

در بطن دلم گرد و غباری به پا شد

طوفان توسل به امداد نشسته

خون دلم این بار ز هر گردی جدا شد

الحمد دعایم به حاصل بنشسته

۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی

حَی ران

این گنه کار راه گم کرده

از پس معرکه ، همراه را گم کرده

آنقدر شور رسیدن به مقصد را داشت

که از این شور صاحب خانه را گم کرده

کور کورمال به دنبال نجات است ولی

راه دارد، بودن راه فرامش کرده

عشق بی پایه و بی مایه همراه ولی

وان عجب عشق که دیوانه ای مجنون کرده

عشق خوب است ، ولی راه و روش ها دارد

هر که طاووس بخواهد جور کشیدن باید

این در خانه دوست هفت خان دارد

رستمی بایدت اینبار تمایز دارد

این تویی ره روی این راه، کجا می تازی

ای مسافر ادهمت طاقت تا کی دارد؟

...

رو همان سو که یدُالَه نگهت می دارد

۰۹ تیر ۹۹ ، ۰۹:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی