شب است و سکوت است و ماه است و من
فضا ، انتظار است و من
کجایید آقای من ، انتظار است چشمان من
شب و سکوتِ خبر های عالم
که مهدی بیاید ، که مهدی بیاید
کجایند مردان بی ادعا
کجایند یاران آقای ما
بگویید غلامی سلامت رساند
شب است و سکوت است و ماه است و من
فضا ، انتظار است و من
کجایید آقای من ، انتظار است چشمان من
شب و سکوتِ خبر های عالم
که مهدی بیاید ، که مهدی بیاید
کجایند مردان بی ادعا
کجایند یاران آقای ما
بگویید غلامی سلامت رساند
اللهم عجل لولیک الفرج
نسیم ، هنوز هم می وزد ... دریا هنوز هم آب دارد ... من هنوز هم هستم ولی شما که نیستید ... همه چیز به هم ریخته ، آن قدر که من که ادعای انتظار را دارم ، ممکن است شما را ببینم و نشناسم ! یا شاید هم این امکان حتمی باشد!
شمار روز هایی را که در انتظار نشسته ام ندارم ، ندارم چون آن قدر کم بوده که شرم دارم ... خودتان می دانید. دست هایم خالی ، چشمم فقط به توست که می خری مرا یا نه؟ گناه دارم ، بخر مرا آقا ...
ز کرم حد زده این قلب سیه سوخته ام
و ز فضلش یدی بر حال دنی دوخته ام
به خود آوردیم و دیدم که غرق نعمم
که "هنوز غافل از احوال دل خویشتنم"
مهر یارم به دلم فرصت بیداری داد
شُبه گمراه شدن باز به جانم افتاد ...
نکند از کرم یار زلیخا بشوم
نکند چون پسر نوح گُمِ راه شوم
به خودم وا مگذار این منِ دنیایی راه
بکنم خاک! شوم تاب شب آبیِ ماه
این منِ شیفته سارم به کجا می بری ام
"به کجا می بری آخر ننمایی وطنم"