اللهم عجل لولیک الفرج

روحی (روح من)

حُبُکَ فی  قَلبی ، اَنتَ رَبُنَا الاعلی

          تویی تمام وجودم  و  من  ز جود  تو ام

سَمِع ثنائِیَ حتی سَمِعتُ اصواتُک

          منم  غلام  تو ارباب ،  تویی  تمام   منم

کلامُکَ   صَدْقٌ  ،  و  أمْرُکَ  عَمَلی

          ز توست حلقه بگوشیم،ثَوابَ  فی عَمَلی

کَمُونِسٌ   وَطَنِیٌ  ،  مَکانُکَ   قَلْبِی

          بقای‌من به تو وابسته است چون کوهی

قائِمُهُ   أرضٌ  وَ   أنْتَ  رَبُ  العَرْشْ

          در این جهان هستم تا یَمُوتُ بِالحَکَمِک

۲۸ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی

در حد لالیگا

صبح که بلند می شویم ، مسواک ، صورت شستن ، تا این جا منطقی است ، بقیه اش؟ صبحانه مجلل ، آب میوه ، با بهترین و گران ترین مواد غذایی

لباس های مارک ، بدون محدودیت های جنسی ، می شود برای بعضی بهشت روی زمین !

تا کی می خواهیم هوس های دنیا را جایگزین زندگی کنیم ، زندگی اینگونه یعنی زندگی لوکس ، یعنی آخرت بر باد ... لوکس یعنی خود پسندی ، لوکس یعنی به رخ کشیدن ، یعنی تجمل گرایی ... بس است یا بیشتر بگویم ؟! indecision

۲۷ مهر ۹۹ ، ۰۰:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی

زنگ انشا : حرم

السلام آقا اجازه هست انشا خوانمت؟
موضوع انشا : فراغ یار هم بیراه نیست
داستان ، آنجا شروع شد که پدر بردم حرم
السلام را گفتم وارد شدم
اِه ... آقا من قبل ، اذن را خوانده ام
او گواه است ، من خدایی خوانده ام!
بله آقا ، رفتیم و وارد شدیم
چشم سر بستیم ، با دل وا شدیم
کفش ها را داده و نمره بدست
در میان مردم نه ...
در میان زائرانش جا شدیم
دست ها خورده نخورده به ضریح
جاری زیارت و دعا شدیم
از زمان عصر که حریم بُدیم
ساعتی بگذشت و باز نماز شد
الله اکبر را که آن امام گفت

ادامه مطلب...
۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی

مستانه

می وزد باد و می روم سویش

می شوم عاشقِ عاشقِ رویش

می شود گل می شوم بلبل

می سرایم ز عطر دهان گویَش

می وزد طوف و می روم سمتش

مستم از بوی خوب مهنوشش

مِی زده جان و می زند قلبم

از نگاه سر خوش سخنگویش

دم شده روح و بایدش نوشید

چایْ با لعل گلو سوزش ...

۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۵:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی

درد دل

در دل اگرم خاک سیاهی بنشسته

این درد دوایش به دم حضرت آقا ست

من را به حریم راه ندادند خیال است

این در به اذن است و به اشک ، این در بسته

 

در بطن دلم گرد و غباری به پا شد

طوفان توسل به امداد نشسته

خون دلم این بار ز هر گردی جدا شد

الحمد دعایم به حاصل بنشسته

۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی احمدی