شب است و سکوت است و ماه است و من
فضا ، انتظار است و من
کجایید آقای من ، انتظار است چشمان من
شب و سکوتِ خبر های عالم
که مهدی بیاید ، که مهدی بیاید
کجایند مردان بی ادعا
کجایند یاران آقای ما
بگویید غلامی سلامت رساند
شب است و سکوت است و ماه است و من
فضا ، انتظار است و من
کجایید آقای من ، انتظار است چشمان من
شب و سکوتِ خبر های عالم
که مهدی بیاید ، که مهدی بیاید
کجایند مردان بی ادعا
کجایند یاران آقای ما
بگویید غلامی سلامت رساند
هواشناس پیدا کن ! طوفان به پا شده
این دل ز رعد توست زین سان رها شده
دل در هوای یارست باریده ام عزیز
کار از هواشناس به اختر شناس شده
مست نسیم اگر ثمری هست ، با صباست
مست ! این سبوی دل ، به هوای تو وا شده
حُبُکَ فی قَلبی ، اَنتَ رَبُنَا الاعلی
تویی تمام وجودم و من ز جود تو ام
سَمِع ثنائِیَ حتی سَمِعتُ اصواتُک
منم غلام تو ارباب ، تویی تمام منم
کلامُکَ صَدْقٌ ، و أمْرُکَ عَمَلی
ز توست حلقه بگوشیم،ثَوابَ فی عَمَلی
کَمُونِسٌ وَطَنِیٌ ، مَکانُکَ قَلْبِی
بقایمن به تو وابسته است چون کوهی
قائِمُهُ أرضٌ وَ أنْتَ رَبُ العَرْشْ
در این جهان هستم تا یَمُوتُ بِالحَکَمِک
السلام آقا اجازه هست انشا خوانمت؟
موضوع انشا : فراغ یار هم بیراه نیست
داستان ، آنجا شروع شد که پدر بردم حرم
السلام را گفتم وارد شدم
اِه ... آقا من قبل ، اذن را خوانده ام
او گواه است ، من خدایی خوانده ام!
بله آقا ، رفتیم و وارد شدیم
چشم سر بستیم ، با دل وا شدیم
کفش ها را داده و نمره بدست
در میان مردم نه ...
در میان زائرانش جا شدیم
دست ها خورده نخورده به ضریح
جاری زیارت و دعا شدیم
از زمان عصر که حریم بُدیم
ساعتی بگذشت و باز نماز شد
الله اکبر را که آن امام گفت
در دل اگرم خاک سیاهی بنشسته
این درد دوایش به دم حضرت آقا ست
من را به حریم راه ندادند خیال است
این در به اذن است و به اشک ، این در بسته
در بطن دلم گرد و غباری به پا شد
طوفان توسل به امداد نشسته
خون دلم این بار ز هر گردی جدا شد
الحمد دعایم به حاصل بنشسته