هوا هوای دل است و هوای من اینبار
مبارک این حال ، بادا مبارک باد
ربوده ام ز دلم ، خاک ، گرد و غبار
ز پنجره آمد باز ، سنگ ها با باد
دلم تمام قد ایستاده است در این باد
ز سر گذشته است این آب ، هرچه بادا باد
هوا هوای دل است و هوای من اینبار
مبارک این حال ، بادا مبارک باد
ربوده ام ز دلم ، خاک ، گرد و غبار
ز پنجره آمد باز ، سنگ ها با باد
دلم تمام قد ایستاده است در این باد
ز سر گذشته است این آب ، هرچه بادا باد
ز عقل و هوش برده اند بهره
ز قابلمه مانده است دسته
ز ذکر و یاد بوده اند آگاه
ز زردآلو ماننده است هسته
ز فکرَتِ یار فارغ آمده اند
ز خرما ها مانده یک بسته
ز فهم و درک برده اند کنشی
ز توت ها مانده یک رسته
ز زادگی پریده در بغلش
چو مرغْ به مرغدار وابسته
ز راهتان چیزی کم بوده
نکته : خود فروشان بی هسته!
اللهم عجل لولیک الفرج
نسیم ، هنوز هم می وزد ... دریا هنوز هم آب دارد ... من هنوز هم هستم ولی شما که نیستید ... همه چیز به هم ریخته ، آن قدر که من که ادعای انتظار را دارم ، ممکن است شما را ببینم و نشناسم ! یا شاید هم این امکان حتمی باشد!
شمار روز هایی را که در انتظار نشسته ام ندارم ، ندارم چون آن قدر کم بوده که شرم دارم ... خودتان می دانید. دست هایم خالی ، چشمم فقط به توست که می خری مرا یا نه؟ گناه دارم ، بخر مرا آقا ...